بعد از مدتها باز فرصتی شد این گوشه چند کلمه ای بلغور شود.
راستش یه چند وقت که ننویسی دیگه او حس و حال نوشتن رو هم
از دست میدی ... به خصوص اینکه بری تو یه محیط دیگه که اصلا با
سیتمت نخونه. سربازی رو میگم تازه میفهمم حرفای دکتر رو.

خیلی مزخرفه
۲۱ ماه ول معطل

بگذریم فعلا که به قول بچه ها آشخوریم هیچ کاریش هم نمیشه کرد.

الان اومدم مرخصی میاندوره. بعد از ۶ هفته که ۴ هفته اش رو مریض
بودم خدا نکنه تو آموزشی مریض بشی دیگه تا آخرش باید بکشی نه
استراحتی( حتی یه روز) نه داروی درست و حسابی و نه اینکه مرخصی
بده بری بیرون دکتر.
یه سرما خوردگی ساده رو تبدیل میکنن به برونشیت و هزار مرض دیگه

اینجاست که آدم احساس میکنه ته...ته .. جهان سوم واستاده و هیچ حق
و حقوقی نداره ...   بگذریم

اینجا جا داره از نمایندگان عزیز مجلس که همیشه با درایت بودن و هیچ  موقع
هم  فکر نکردن که ملت گوسفندن تشکر کنم به خاطر به تصویب رسوندن طرح
های جدید سربازی  ( خودتونین.......)

از پادگان بگم  جدا از اون جو خشک نظامی که اونجا حاکمه و به قول آقای
فرمانده که میگه مثل یه کشور میمونه که فقط فاصله اش با بیرون به اندازه همون چند تا
 
آجرهست و کل قوانین داخل این کشور با بیرون کاملا فرق میکنه حتی راه رفتن و سلام
دادنش  .... جدای از اینا پادگان ما( پادگان جی) چند تا  چیز با حال داره که من خیلی با هاشون
حال میکنم یکی درختای قدیمی بلند و اون یکی کلاغ ها که خیلی عده شون زیاده
به خصوص وقتی که هنگام غروب بر می گردن پادگان ... منظره خیلی جالبی داره
با سرخی آسمون و سمفونی کلاغ ها

اون موقع ما مشغول مراسم پایین آوردن پرچم هستیم. نمیدونم چرا بعضی وقتا که
کلاغها نشستن رو درختا و ما رو نگاه می کنن و قار قار می کنن٬ احساس میکنم
که دارن ما رو مسخره می کنن  ( نگین پسره دیونه شده ها..)

   بیا قول بدهیم که تا بیشر نفهمیده ایم کی هستیم و از کجا آمده ایم٬
    این سیاره را ترک نکنیم.
                                          
از کتاب : راز فال ورق  -   یوستین گوردر



نظرات 7 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:08 ب.ظ http://sotedele.blogspot.com

سلام من برای اولین باره اینجا میام
اما بلاگت خیلی زیباست
پیش ما هم بیا
موفق باشی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:16 ب.ظ http://ice-hell.blogsky.com

نمیشه انکار کرد
ایولوونه!
خوف بود
منم خوشحال میشم بیای اونورا

بارانه یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:20 ب.ظ

ازونجاییکه خانوم ها رو سربازی نمی برن ، حتی ابراز همدردی هم یه جوری تصنعی به نظر میاد !!
اما خوب امیدوارم زود و راحت بگذره ...

اژدهای شوکولاتی دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:20 ق.ظ http://drag.blogspot.com

بچه که بودم دوست داشتم برم سربازی، احساس میکردم اینطوری خیلی خفنه!
ولی بعد فهمیدم تو سربازی تمام شخصیت آدمو خورد میکنن! البته پدرم میگفت و خیلیای دیگه...
به کلاغا سلام منو برسون، کلاغ خیلی دوست دارم. همچین آدمو نگاه میکنن آدم به خودش شک میکنه!
امیدوارم زود بگذره هرچند آدم وقتی در انتظار پایانه نمیگذره لامصب!

بی بی سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:50 ق.ظ

امیدوارم این دوران با یک دنیا تجربه به پایان برسه و به سختیش بیارزه. فقط بهت می‌گم خدا رو شکر کن که جنگ نیست. و امیدوارم در صلح و آرامش دوران سربازیت سپری بشه. در ضمن به کلاغ ها هم بگو برن خودشون رو مسخره کنند با اون دماغ درازشون و چشمای ریزشون و صدای زشتشون و صورت سیاهشون! ازشون به دل نگیر کلاغند دیگه! اما نمی‌دونم طرح خرید خدمت سربازی به کجا رسید و تصویب شد یا نه فقط می‌دونم از نامردانه ترین مصوبه های این دوره است و فاصله ها را بیشتر و کینه ها را افزون تر خواهد کرد. همیشه سبز باشی مثل بهار

مریم پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:24 ب.ظ http://www.ayandegi.persianblog.com


سلام
من هم کیدمن و هنرش را خیلی دوست دارم .

بی بی جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:47 ق.ظ

سلام. چطوری؟ امیدورام که همیشه سبز و امیدوار باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد